مردم ساده دلی داریم اسیر روباههایی مکار و گرگهایی درنده. هیچ چیز اینجا سر جایاش نیست و هر کس کسی میشود باید به مزدوری رو بیاورد. تصور نکنید اتفاق نادری است که حجتالله اسلامی یک شبه فقیه عالیقدر و ولی امر مسلمین جهان میشود یا کسی که در فرمانداری استانی ناموفق بوده است «رییس جمهور» میشود یا فیلمسازی متوسط روی صندلی اسکار مینشیند و پاسداری سرمایهداری میلیارد دلاری… در همین سرزمین احمد شاملو تنها و منزوی ذره ذره آب میشود و میمیرد، دهها نخبه فرهنگی و سیاسی به قتل میرسند در قتلهای زنجیرهیی، دهها و صدها نویسنده، هنرمند، شاعر، نقاش… یا در گوشه و کنار ایران صد جوع میکنند و با سیلی صورت سرخ کرده در انزوا زندگی میکنند یا در تبعیدی ناخواسته در گوشهیی از دنیا چون ماهی بر شنزار بال بال میزنند و از درون فرومیریزند و یک به یک با چشمانیتر و جگری تبدار زندگی را ترک میکنند.
مهران مدیری از آن دست کسانی است که استعداد متوسطی دارد که در فضایی یکسویه و بسته به پدیدهیی برجسته تبدیل میشود و شخصیتی بیبدیل میگردد. سطح دید هنری مردم را آنقدر پایین میآورند که چماقداری مانند دهنمکی میشود سازندهی پرفروشترین فیلم تاریخ سینما و مهران مدیری میشود سلطان کمدی ایران! البته مهران مدیری و مسعود دهنمکی در یک جوال نمیروند و نباید یکسان سنجیده شوند که مهران مدیری به هر حال هنرمندی است با سطح هنری متوسط اما دهنمکی فاقد هر نو هنر و سلیقهی هنری است اما این هر دو اشتراکاتی هم دارند هر دو در نظامی جمهوری اسلامی است که اینقدر اوج میگیرند و بزرگ میشوند و حیات و مماتشان به این نظام بستگی دارد. برای مهران مدیری باید متاسف بود زیرا به هر حال اگر در کشور آزاد یا حداقل نیمه آزاد و کمتر فاسد و جنایتکاری مانند جمهوری اسلامی زندگی میکرد اینگونه به مهرهیی برای تبلیغ جنایت تبدیل نمیشد.
کار اخیری که از مهران مدیری و با تهیهکنندگی برادران آقاگلیان شرکای سابق علی کردان منتشر شده است دقیقا از همان روشی برای بیننده پیدا کردن استفاده میکند که اخراجیها و سایر پروژههای موفق در جمهوری اسلامی بهره میبرند و آن رانت عبور از خط قرمزهاست. اگر کسی بهجز مهران مدیری و تیمش این فیلم را تهیه کرده بود به جرم ترویج ابتذال روانه زندان میشد اما اینها آزادند برای مسخره کردن مخالفان جمهوری اسلامی به هر شیوه و روشی که مایل هستند دست بزنند. همانطور که در اخراجیها دهنمکی اجازه داشت جبهه و جنگ را با ادبیاتی مستهجن به بازی بگیرد.
به هر حال فیلم مهران مدیری و تیم بازیگرانش که متاسفانه برخی بازیگران با استعدادی هم هستند فیلم مبتذل و کثیفی است که زیرسایه جنایات جمهوری اسلامی و در جهت تحکیم آن ساخته شده است. تمسخر همجنسگرایان، خوانندههای زن که در جمهوری اسلامی امکان خواندن ندارند، تمسخر ایرانیان که مجبور بودند از دست رژیم جنایتکار از راه کوه و دشت فرار کنند، مخالفانی که در تبعید به سر میبرند… همهی اینها دستمایه میشود برای ساختن فیلمی فراتر از خطقرمزهای جمهوری اسلامی و انتشار گستردهی آن.
اما یک سوآل که شاید اندکی کسانی که گول این روباهان مکار را خوردهاند و تصور میکنند با فیلمی غیرحکومتی و غیرهدایت شده روبهرو هستند اینجا مطرح میشود. حتما خاطرتان است که در مورد قهوهی تلخ کلی تبلیغ کردند که این فیلم را کپی نکنید. میشد این را پذیرفت میتوانستیم خود را به نادانستن بزنیم و بگوییم برادران آقاگلیان را نمیشناسیم و آن کار باید خرج و دخلش را در بیاورد و کپی کردنش کار درستی نیست و اصولا راه جدیدی است برای خارج کردن صدا و سیما از انحصار اما سوآل اصلی این است که چرا در مورد این فیلم خودشان فوران آن را به صورتهای مختلف روی اینترنت پخش کردند و هیچجا تبلیغی مبنی بر این که کپی نکنید نگذاشتند؟ پول این فیلم از کجا تامین شده است؟
از این موضوع که بگذریم نکتهی که به خود ما مربوط میشود این است که از جمهوری اسلامی به راحتی رودست میخوریم. امروز شهرام همایون را مسخره میکنند و شاپور بختیار را و فردا بقیه را و این هم عادت اپوزیسیون است که وقتی یکی را مسخره میکنند دیگرانی که با او مشکل دارند میخندند و ته دلشان قنج میرود که رقیبشان مسخره شده است و فراموش میکنند این جمهوری فریبکار و جنایت پیشه همه را از دم تیغ میگذراند و برای او سرخ و سفید و سبز و زرد و نارنجی فرقی ندارد همه دشمن هست و باید نابود شوند کاش یاد بگیریم دوست باشیم و جلوی این روباه که دندانهای گرگ دارد بایستیم.
رامین said
بلوای عزیز ،
نوشتار زیبایت را خواندم ، آنقدر خوب بود که مرا نیز به نوشتن واداشت. به بنیانهایی اشاره کردی که نتوانستم آرام بمانم و وارد گفتگو نشوم. ممنون
جوامعی مانند جامعۀ ما بیمار است. بیماری آن چیزی مانند جنون است. درمان آن در بیشتر زمانها یا مرگ است یا معجزه ای در دوردست. راه سومی هم هست که دشوارترین است و آن اگاهی است. بدبختانه، آگاهی هوادار چندانی ندارد و رنج آورترین چیزی است که برای تودۀ مردم می توان اندیشید. برای بیشتر مردم ، آگاهی مایۀ عذاب است و ندانستن خوشتر از هر چیزی است. در چنین جامعه ای دانایان به دشمن بدل می شوند و خونشان مباح و تمسخرشان آزاد ، اما فریبکاران مقدس می شوند و بالا مرتبه و دست نیافتنی. اما اینکه چرا تودۀ مردم گرداگرد این فریبکاران جمع می شوند و به چرب زبانی آنان می پردازند و بارها و بارها فریبشان را می خورند و باز هم از فریبی که خورده اند لذت می برند و برای یکدیگر تعریفش می کنند داستانی شگفت انگیز است.
اینکه آیا این مردم می دانند که فریب می خورند؟ پاسخش از دید من آری است. مردم ما می دانند که بر خودشان چه می گذرد. آنان به خوبی می دانند که چه می کنند. نه آنکه آگاه باشند بلکه می دانند که چه می کنند. همچون معتادی که می داند چه به سر خود می آورد و هیچ گامی برای خویش بر نمی دارد. مردم ما نیاز به تلنگری دارند که تکانشان دهد. اطلاعات و گردآوری داده ها و خوراندن رسانه ای کافی نیست. همۀ اینها را به سادگی هر چه تمامتر به عادتی تازه و اعتیادی دیگر بدل می کنند و گوششان را دروازه ای که پهنایش را نمی توان اندازه گرفت.
اینها که می گویم گله نیست بلکه مشاهداتی است که پس از تجربیات سنگین درونی بدست آمده است(چیزی که می دانم خودت نیز از سر گذرانده ای). تجربیاتی که نشان می دهد هریک از ما شاید دورانی را پشت سر گذاشته باشیم که ما هم برای خود کاری نکرده ایم و با آنکه می دانستیم هزاران مشکل داریم اما تنها و تنها نظاره گر بودیم و همه چیز را به گردن دیگران انداخته ایم. هر یک از ما می تواند نمونۀ همۀ جامعه باشد.
دوست من ، گذران تاریخ آن هم به شکلی که مردمان فراموشکار ما می گذرانند تخدیری است که نیاز به درمانگری نیرومند دارد. درمانگری که بیش از سخن گفتن بداند. زیرا سخن گفتن در گوش مردمان هنگامی اثر بخش است که هنوز ارتباط درونی آنان با بیرون قطع نشده باشد. پیله ای که بیشتر مردم ما به دور خود پیچیده اند را نمی توان با سخن گفتن پاره کرد. آنها چیزی نمی بینند و چیزی نمی شنوند زیرا اینگونه آسوده تر می خوابیند. خوابی که بیشتر به مرگ می ماند و راز تمایل آنها به ندانستن نیز همینجاست. هر یک از ما شاید در میان خانواده یا اطرافیان چنین کسانی را داشته باشیم که با آنکه رنج می کشند و می دانند که رنج می کشند اما کاری برای خود انجام نمی دهند تا رنجشان پایان یابد. حتا گفته های شما را نادیده و نشنیده می گیرند و اگر اصرار کنید به دشمن آنها بدل می شوید و شما را از خود می رانند. هر چه بیشتر می گویید کمتر اثر می کند و گهگاه هم که رنجشان از تحملشان فراتر می رود ، به ظاهر به سخنانت گوش می کنند زیرا آرامبخشی نیاز دارند تا بتوانند دوباره همان راه پیشین را دنبال کنند و همان کارهای پیشین را. و این مایۀ سرخورگی خواهد بود برای بسیاری از مردم آگاهتری که تلاش می کنند مردمان دیگر را از دخمه هایشان بیرون بکشند.
ماندگاری در این راه استواری و بردباری شگفت انگیزی می خواهد زیرا پیشاپیش باد بدانیم که هزاران بار دست خالی باز خواهیم گشت و این داستان غم انگیز موجوداتی است که خود را اشرف مخلوقات می پندارند.
ناشناس said
رامین عزیز،
سپاسگزارم از متن زیبا و عمیقات. ما چارهیی نداریم جز پیکار برای آگاهی و خسته نشدن و از پا ننشستن.
balva said
رامین عزیز،
سپاسگزارم از متن زیبا و دقیق و درستی که نوشتی. امیدوارم همهی ما تلاش کنیم تا خود و جامعهمان را آگاهتر کنیم که رهایی در آگاهی ست و بس.
سعید said
رامین جان درود بر شما، حق مطلب را زیبا بیان کردید.
Rahaii said
بلوای عزیز واقعا زیبا و روان نوشتی،به شخصه باید اعتراف کنم که این فیلم رو دیدم اما موضع گیری قطعی نداشتم یعنی یه جورایی نتونستم اما امروز با خوندن این متن و نکاتی که بیان شد واقعا همه چیز برام مشخص شد،مخصوصا اون قسمتی که گفتی چرا درخواستی برای کپی نشدن نبود و هزینه این فیلم از کجا آمد؟درسته.با رامین هم موافقم از خودم بگیر نا بقیه همه می دونیم داریم فریب می خوریم اما نمی دونم چرا خودمونو گول می زینیم و انگار می خواهیم گاهی استثنا قائل شویم،باز هم ممنونم از نوشته زیبا و تامل برانگیزت.
balva said
رهایی عزیز،
سپاسگزارم. راستش را بخواهی من در مورد نوشتن دربارهی آدمها وسواس زیادی دارم برای همین در مورد قهوهی تلخ با این که از تلخهای پشتپردهاش تا حدودی مطلع هستم چیزی ننوشتم. با خود فکر میکردم به هر حال شکستن انحطار صداوسیما و جا افتادن فروش سیدی در کل گام مثبتی است.
من با مهران مدیری مشکلی ندارم او را هم بالاآمده در جمهوری اسلامی میدانم هم قربانی آن. به هر حال اگر در حکومت بهتری زندگی میکرد نه به این بالایی میرفت نه به این منجلاب میافتاد. اکنون باید دست و پا بزند و در فراز و فرود باشد.
البته ناگفته نگذارم که این فیلم قبل از قهوهی تلخ تهیه شده که البته فرقی در ماجرا ندارد.
بهرنگی said
«مهران مدیری از آن دست کسانی است که استعداد متوسطی دارد که در فضایی یکسویه و بسته به پدیدهیی برجسته تبدیل میشود و شخصیتی بیبدیل میگردد.» همیشه همین نظر رو در مورد مدیری داشتم. بجز کارهایی که با نویسندگان خوب کرده, بقیه کارهاش و خصوصا بازیگری و کارگردانیش هیچ وقت بالاتر از متوسط رادیو و تلویزیون نبوده! در سطح و معیارهای سیمای ایران در هر دو مورد پایین تر از متوسط بوده
balva said
بهرنگی عزیز،
کاملا با تو موافق هستم. نویسندهیی مانند پیمان قاسمخانی که مدتی است دیگر با مدیری کار نمیکند نقش زیادی در شهرت مدیری دارد نقشی که زیاد دیده نمیشود.
balegh said
با تشکر از دوستان بلوا و رامین. از نوشته شما لذت بردم. به یک نکته فقط خواستم اشاره کنم و آن اینکه به نظر من آگاهی در سطح جامعه موجود هست و با هرکس هر صحبتی بکنی از خیلی چیزها آگاهند ولی آگاهی بدیهی شده و یا آگاهی فرهنگ شده سطحش خیلی پائین هست. شما از یک کارگر و یا کارمند معمولی نمی توانید انتظار داشته باشید که کتاب های قطور و مشکل را بخواند و یا این نیاز را در او ایجاد کنید که دنبال اینطور چیزها برود ولی جامعه باید آگاهی تجربه شده را بوجود بیاورد این آگاهی ای هست که در ذهن مردم و تاریخ در صورت یادآوری مکرر آن در رسانه ها و یا کتاب های درسی در جامعه باقی می ماند و موجب رشد شخصیت یک جامعه خواهد شد. وگرنه آگاهی از مسائل گوناگون و لحظه ای، به همان سرعت که می آید به همان سرعت هم از زندگی روزمره محو خواهد شد. آگاهی جامعه آگاهی ای می باشد که مردم مدام با آن زندگی کنند.
روند جامعه ایران روند ضد آگاهی می باشد. روند ایدئولوژی پرستی، خرافه پرستی و اسلام پرستی می باشد به نظر من در مرحله فعلی جامعه ایران با این گره کور در گیر می باشد یعنی اگر تغییری در جامعه ایران بخواهد رخ بدهد در اصل باید تغییر این روند باشد وگرنه هر تغییر دیگری یک چیز آبکی خواهد بود
balva said
بالغ عزیز به نکتهی بسیار خوب و قابل تاملی اشاره کردی. سپاس.
سعید said
نامه سرگشاده علیرضا رضائی به مهران مدیری توپ تفنگ فشفشه!
http://www.azadegi.com/link/2011/01/26/10704