14 مارس 2011 در 22:43 · Filed under سیاسی ·برچسب مهدی کروبی, میرحسین موسوی, چهارشنبهسوری, انقلاب سبز, جنبش سبز, سهشنبههای اعتراض

ای شادی آن شهری کش عشق بود سلطان
هر کوی بود بزمی هر خانه بود سوری
مولوی، دیوان شمس
تحلیلگران و سیاستپیشگان گاه از سکوت میگویند و گاه از لگام زدن بر این رهوار شوریده سخن میگویند. ساطورِ خونین جلاد را نظاره میکنند و از پرهیز از خشونت میگویند و مهر خاموشی بر لبها میزنند تا حکومت شب و شبپرستان را مستدام کنند و بساط عیش و نوش خود را برقرار نگهدارند. عبث خیالیست این خیال شوم، مردم به جان آمده دیگر تاب سکوت و خفت زیستن در حکومتی که جز حقارت و فقر هیچ برایشان به ارمغان نمیآورد ندارد. فاصلهی حکومت و مردم آنقدر زیاد شده است که دیگر نه با جماق نه با گردو نه با مشت نه با لبخند… این فاصله پرشدنی نیست و این جدایی تا سرنگون کامل جمهوری اسلامی ادامه دارد.
چهارشنبهسوری جشن آتش است و نور و جشن عشق و است و رقص است و شادی و جمهوری اسلامی حکومت تاریکی است و غم و عزا با بیرق سیاه و افکاری مروج ماتم و مرگ. چهارشنبهسوری جشن زندگی ست و جمهوری اسلامی حکومت مرگ است. حضور شاد مردم در خیابانها و محلهها و میدانها خود به تنهایی آوای کوس مرگ ولایت فقیه است. هر لب که به خنده وا میشود تیری است بر قلب ولی شیطان، خامنهای خونخوار. در و دیوارهای شهر فردا پر میشود از شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «زندهباد آزادی و برابری و شادی».
وقتی با هم هستیم و از عشق و زندگی و آزادی و برابری و همزیستی و صلح حرف میزنیم و بر حق مشروع و انسانی دفاع در مقابل اعمال خشونت را برای مردم تحت ستم و شکنجه به رسمیت میشناسیم پیروز هستیم. آنها آنقدر از مردم میترسند که اخباری موسوی و کروبی را به خانههایشان برمیگردانند و چراغهایشان را روشن میکنند تا اندکی جوانان را آرام کنند و چهارشنبهسوری را پشت سر بگذارند… این مغزهای فندقی و جمجههای تهی تصور میکنند اختلاف مردم با آنان اختلافی موقتی و سطحی و قابل رفع و رجوع است در حالی که کنون قلب هر ایرانی از اعماق پر از نفرت از تمامی این حکومت به تمامی جابر است و هیچ دلشان را خنک نمیکند مگر آن که ولیفقیه جانیاش را در بند و خلعید شده نبینند و دین به کلی از حکومت جدا نشود و زمام امور به دست مردم و منتخبینشان نیفتد.
سهشنبه با دلی پر از عشق و لبی پر از خنده و دهانی که مرگ ولایت فقیه را میخواهد و این را عین زندگی میداند ایران را سراسر انباشته از آتش عشق به آزادی خواهیم کرد. ضحاک مارهای دوشت را بگو شب پر کابوس دیگر در راه است.
پایاپیوند
27 فوریه 2011 در 17:26 · Filed under سیاسی ·برچسب مهدی کروبی, میرحسین موسوی, ۱۰ اسفند, ۲۵ بهمن, انقلاب سبز, جمهوری اسلامی, جنبش سبز, دیکتاتوری, سکولاریسم, علی خامنهای
۲۵ بهمن نشان داد عزم مردم برای تغییرات اساسی و حذف «ولایت فقیه» و دینزدایی از حکومت، عزمی موقتی و احساسی ناگهانی که قابل سرکوب یا فراموشی باشد نیست. عزمی است نهادینه شده در جان اکثریت ایرانیها. امروز ایرانیها دیگر نه فقط «جمهوری اسلامی» را نمیخواهند که زندگی تحت لوای نظامی که جز فقر و حقارت و مرگ و جنایات چیزی برایشان به ارمغان نیاورد ست را تاب نمیآورند. تضاد بین مردم و حکومت به نقطهی بدون بازگشت رسیده است. دیگر «جمهوری اسلامی» حکومت نیست چون نمیتواند «حکم» کند. حکمرانی که توان «حکم» کردن نداشته باشد به دلقکی میماند که خود را مضحکه میکند اما چون قدرتی در اختیار دارد فقط خنده بر لب نمیآورد که زحمت و عذاب را برای خود و دیگران دو چندان میکند.
میرحسین موسوی و مهدی کروبی آخرین کسانی بودند که میتوانستند جمهوری اسلامی را نجات دهند و خامنهای و اتاق بیفکر و احمق پیرامونش با یورش به این دو و با حصر و زندانی کردنشان دارد با دست خود موجبات حذفشان را فراهم میکند تا هیچکس نباشد که طناب دار را از گردن این نظام بیمار بردارد. اگر موسوی و کروبی حذف شوند مبارزات مردم حذف نمیشود تنها رادیکالتر شده و تیزی این خنجر آخته رو به سوی شاهرگشان میآورد.
اولین بار که زمزمهی دستگیری میرحسین و کروبی بلند شد در مرداد ۸۸ در مطلبی نوشتم:
خامنهای اکنون در کنار احمدینژاد و فرمانده های کودتاچی سپاه پاسداران و قسمت اعظم جناح موسوم به اصولگرا بزرگترین دشمنان جمهوری اسلامی هستند. نماز جمعهی فردا میتواند در صورت به سر عقل آمدن خامنهای و نکوبیدن بر طبل حماقتی، که در این چند سال و چند ماه کوبیده است، فرصتی باشد در وقت اضافه تا شاید اندکی مرگ و سرنگونیاش را به تاخیر بیاندازد اما دیکتاتور و نخوت دیکتاتور چشم و گوشاش را کور و کر میکند و بر دلش مهر میزند تا نبیند و نشوند و احساس نکند و بوی تعفن خود را استشمام نکند و اسباب سقوط خود را فراهم کند و احتمالا خامنهای فردا چنین خواهد بود و سعی میکند جلوی امواج در راه، روز قدس و بازگشایی دانشگاهها و دبیرستانها، را با تهدید و ارعاب بگیرد و با حمایت از دولت کودتا و رای اعتماد مجلس به کودتاچیان خودش را بیش از پیش به لجن کودتا آغشته کند و به دلیل ارزیابی غلطی که از رشد و تعمیق جنبش سبز دارد«دستگیری میرحسین و کروبی آخرین میخ به تابوت ج.ا.ا.»
و این یک سال و اندی نشان داد که خامنهای و نظام سراسر حماقتش با شتاب به سوی نابودی تمام و کمال میروند. ۲۵ بهمن به جای این که بیدارشان کند که بدانند مسئلهی مردم ایران با ساکت کردن موسوی و کروبی حل نمیشود در حماقت بیشتر فورشان برد و دست به دستگیری میرحسین و کروبی زدند. کسانی که شاید و البته شاید تنها روزنهیی بودند که «جمهوری اسلامی» بتواند با کمک و و حمایت آنان سرنگونی خود را عقب بیاندازد و دست به جراحی بزند اما نظامی که بر جنایت و نخوت و حماقت بنا شده است همین روزنه را نیز با در آهنی میبندد.
به هر حال دفاع از میرحسین موسوی و مهدی کروبی دفاع از آزادی و شرافت انسانی است و باید با تمام توان از اینان که در دو سال گذشته در کنار مردم ایران بودند و خود را به ولیفقیه وقیح نفروختند و تن به کودتا ندادند دفاع کرد. بیشک امروز دیگر هر کس اندکی شناخت داشته باشد از مردم ایران و تحولات جهانی میداند عمر جمهوری اسلامی یا هر نظام دینی دیگر به سر آمده است و آیندهی ایران کشوری سکولار است که دین از حکومت جدا باشد. اگر خامنهای و جمهوری اسلامی دست از جنایت بردارند و موسوی و کروبی و سایر مخالفان تازه جدا شده از «جمهوری اسلامی ولایت فقیه» در صحنه باقی بمانند این شانس وجود دارد که خشونت کمتری اعمال شود و در آینده احزاب اسلامی در صحنهی سیاسی باقی بمانند اما اگر روند به همین گونه پیش برود و خامنهای به نام اسلام دست به جنایت بزند و بر ظلم و جورش نظامش بیفزاید کار به جایی میکشد که مانند آلمان پس از هیتلر هرگونه حزب اسلامی ممنوع شود و ای بسا چوبههای دار راه بیفتد و خشک و تر بسوزد.
دفاع ما از موسوی و کروبی دفاع از انسانیت است و من با تمام وجود آرزو میکنم جمهوری اسلامی آخرین نظام ضدانسانی باشد که در کشورمان حکومت میکند و با ریشهکن شدن جمهوری اسلامی، اعدام و شکنجه و فقر و فساد و نابرابری هم ریشه کند شود.
ده اسفند، چهارشنبهسوری نوروز، عید، عزا، هر روز بهانهیی است برای اعتراض و گامی به جلو نهادن ارادهی مردم ایران بر این قرار گرفته است که آزاد باشند و تمام قدرتهای بزرگ دنیا هم که پشت خامنهای و نظام استبدایاش بیستند نمیتوانند این اراده را ناکام بگذارند.
پایاپیوند
17 فوریه 2011 در 19:29 · Filed under سیاسی ·برچسب قانع ژاله, محمد مختاری, ۲۵ بهمن, انقلاب مصر, انقلاب تونس, جمهوری اسلامی, جنبش سبز, صانع ژاله, ضحاک, علی خامنهای, عبدالله گل

دروغ دروغ میآورد و فساد فساد تا آنجا که دیگر هیچ مرزی برای تباهی باقی نماند. صانع ژاله وقتی برای دفاع از مردم مصر به خیابان آمده است به قتل میرسد و بسیجی خوانده میشود و برادرش قانع ژاله که این سناریوی رسوا و پلید را افشا میکند دستگیر میکنند و به زیر شکنجه میکشند تا پدری که کمرش در مرگ جوان برومندش شکسته است در هم شکنند.
خامنهای گام به گام دارد آنچنان مرزهای وقاحت و جنایت را پشت سر میگذارد که تا وقتی خودش و نظام سرپا جنایتاش به درک واصل شد دیگر هیچ بهانهیی برای یاد کردن از آن باقی نگذارند. در تاریخ نظامهای خونریز زیاد بودهاند و دیکتاتوران و جبارانی که مردم به قتل رساندهاند کم نبودند اما تنها نام تعداد انگشت شماری به عنوان خونریزترین و کثیفترین باقی مانده است و بیشک خامنهای یکی از اینان خواهد بود که نفرین و لعن ابدی را برای خودش و نظاماش جاودان بر جای خواهد ماند.
رژیمهای جانی یک بار مخالفان خود را میکشند اما این جانیترین نظام معاصر چندین بار انسانی را میکشند. نخست با گلوله جانش را میستانند و سپس با ریا و تزویر هویتش را میدزدند.
اگر در زندان اعدام کنند میکشند و میگویند تروریست بود، میکشند و میگویند قاچاقچی مواد مخدر بود میکشند و میگویند سایت سکسی داشت… و وقتی بخواهند نهایت دشمنی را با کسی بکنند و او را کثیفترین موجود روی زمین بخوانند و به تمامی به لجنش بکشند، میکشند و میگویند بسیجی بود.
وقتی عبدالله گل برای چپاول ایرانی که حکومتی فاسد و اشغالگر بر آن سایه انداخته است در تهران است رژیم دست به کشتار جوانان میزند. جناب گل باید بداند که شریک این جنایات است و مردم ایران از مردم کشور همسایه خود انتظار دارد دستان خونآلود «گل» را نفشارند و لقمهی دزدیدهشده و آغشته به خون جوانان ایرانی را به صورتش تف کنند.
ای مردم مصر و تونس! این دو جوان شهید را از مردم ایران بپذیرند و در کنار شهدا و قربانیان مبارزهی ضد دیکتاتوری خود جای دهید که این جهان را با صدای متحد و یکپارچه علیه دیکتاتورها که همیشه پشت و پناه هم هستند میتوان به جای امنی برای زیستن تبدیل کرد. شما که به آزادی نسبی دست پیدا کردید دست یاری ما را بفشارید تا دست در دست هم نهیم و جهان را و منطقه را از لوث وجود این دیکتاتوران بی مقدار پا کنیم.
دانشجویان ایرانی عزادار هستند و هنرمندترینشان یا در خون غلتیدهاند یا در شکنجهگاهها به سر میبرند. به این فرزانهترین فرزندان سرزمین در خون تپیدهی به زنجیرکشیدهیمان بپیوندیم و بساط این ضحاک را در هم بپیچیم.
به عکس رعنای صناع ژاله و به چشم شهلای محمد مختاری نگاه کنید و یادآورید ضحاک افسانه نبود تجلی حافظهی جمعی ایرانیان از دیکتاتوران و جبارانی بود که جوانانشان را به خاک خون میکشید تا بر عمر ننگین سلطان جبار و امام جائر بیافزاید و اکنون خامنهی میخواهد به عنوان آخرین جبار تاریخ ایران، آخرین ضحاک، آخرین فرعون چهرهیی از خود به جای بگذارد تا ایرانیان برای همیشه دیکتاتوری و حکومت فقها را به زبالهدانی تاریخ بیاندازند و دیگر هرگز حتی مازوخیستترینشان هم هوس زندگی در نظام نظامی که دروغ و فساد و تباهی رکن رکین آن باشد ندهند. نظامی که با امام تقلبی سر از گور بیرون آورد و بنیان نهاده شود با ولی فقیه خونخوار به اعماق مغاک باز گردانده میشود.
پایاپیوند
14 فوریه 2011 در 15:58 · Filed under سیاسی ·برچسب مهدی کروبی, میرحسین موسوی, ۲۵ بهمن, جمهوری اسلامی, جنبش سبز, روز والنتاین, روز عشاق
آه اگر آزادی سرودی ميخواند
کوچک
همچون گلوگاه ِ پرندهيي،
هيچکجا ديواری فروريخته بر جای نميماند.
ساليان ِ بسيار نميبايست
دريافتن را
که هر ويرانه نشاني از غياب ِانسانيست
که حضور ِ انسان
آبادانيست.
احمد شاملو.
دل درون سینه نمیماند چه رسد به پا که آوارهی کوی و برزن است. از تمام نقاط تهران خبر میرسد که مردم در حال ریختن به خیابانها هستند. میدان هفتتیر حال و هوای روز قدس دو سال پیش را دارد. دختران، مردان عاشق را گفتند امروز روز عشق است روز والنتاین است و ما هدیهیی از شما نمیخواهیم مگر همراهیتان در خیابان و فریادتان برای آزادی. زنان دیشب مردانشان را به بستر راه ندادند و گفتند شرافتت را فردا در خیابان نشان بده، در کنارم فریاد آزادی سر کن…
مردم ایران خواستهی زیادی ندارند، آزادی میخواهند این حق اولیه و طبیعی هر انسانی است. مثل این که ماهیان «دریا» بخواهند و پرندگان «آسمان». جمهوری اسلامی نه راه پیش دارد نه را پس. یا باید همیشه تفنگ روی شقیقهی مردم بگذارد و اجازه نفس کشیدن ندهد که نمیتواند و خسته میشود و از کت و کول میافتد و گرسنه و تشنه میشود و مجبور است تفنگ را پایین بیاورد که ناگهان فریاد آزادیخواهی به هوا میرود. جمهوری اسلامی میخواهد کمی از فشار را کم کند تا ببیند اوضاع در چه حال است که میبیند وضع بدتر از گذشته شده است و زمان فقط عمق کینه و نفرت به دیکتاتور و دیکتاتوری را افزوده است و عشق به آزادی و باور به رهایی نهادینهتر کرده است.
عشق و امیدی تازه در رگهای ایرانیان در جریان افتاده است و اکنون وقتی پژواک فریادهای آزادیخواهانمان پس از یک سال از تونس و مصر و الجزایر شنیده میشود مردمی را که صد سال پیش با انقلاب مشروطه آزادیخواهی را در این منطقه بنیادنهادند اکنون سر ریشهکن کردن بنیادگرایی را دارند.
قرار نیست امروز جمهوری اسلامی سقوط کند ما میدانیم راه دشوار و پرپیچوخمی در پیش داریم اما جمهوری اسلامی روبه زوال و کوتاهی دارد و سرنوشتی جز نابودی انتظارش را نمیکشد این که چه سرنوشتی اننتظار خامنهای را میکشد معلوم نیست شاید چون مبارک استعفا دهد یا چون صدام بردار کشیده شود اما چیزی که مسلم است این است که دیگر جمهوری اسلامی و دیکتاتوری زمان و زمانهاش به سر آماده است…
امروز تمام جهان به تهران چشم دوخته است. نفس گرم مردم تونس و مصر و سایر کشورهای منطقه جان تازهیی به مردم ایران داد و ابتکار درست و به موقع میرحسین موسوی و مهدی کروبی موجب شد اکنون دیگر کمتر کسی در خانه مانده باشد و حداقل برای تماشای روز باشکوه عشق همه به خیابانها آمدهاند.
پیش به سوی خیابان و دادن گل آزادی به عشق جاودان مان انسان.
پایاپیوند
12 فوریه 2011 در 17:06 · Filed under سیاسی ·برچسب مهدی کروبی, میرحسین موسوی, محمود احمدینژاد, ۲۵ بهمن, آمریکا, انقلاب مصر, جمهوری اسلامی, جنبش سبز
انسانها در زندگی کارهای درست و نادرست زیاد انجام میدهند اما معمولا تاریخ آدمها را با آخرین کارهایشان قضاوت میکند. برای همین است که دعای مادربزرگها برای فرزندان و نوههایشان عاقبت بهخیری است. میرحسین موسوی این شانس و اقبال را داشته است که با تمام نقاط تاریکی که در زندگی اوست و هشت سال نخستوزیری یکی از سیاهترین حکومتهای معاصر جهان را به عهده داشته است اما در قلب میلیونها زن و مرد ایرانی جای بگیرد و در چشم جهانیان به عنوان انسانی که برای «آزادی» مبارزه میکند شناخته شود و اکنون وقت آن است که آخرین گامها را بردارد.
ایران در شرایط بسیار خطرناکی بهسر میبرد. اگر جمهوری اسلامی و دولت احمدینژاد ادامه پیدا کند اوضاع بسیار تیروتاری در انتظار مردم ایران است. از نظر اقتصادی و فرهنگی هر روز که میگذرد خسارات عمیقتر و جبرانناپذیرتری به این سرزمین وارد میشود. از نظر بینالمللی مردم ایران که در دو سال گذشته با آغاز جنبش سبز به مردمی پیشرو و مترقی و آزادیخواه در جهان معروف شدند اکنون دوباره کمکم، در نگاه جهانیان، دارند به ملت احمدینژاد تبدیل میشوند. بقای جمهوری اسلامی ممکن است به تجزیه و فروپاشی ایران به عنوان یک کشور منجر شود. اختلافات قومی و ملی و فرهنگی روزبهروز در حال گسترش است و اقوام مختلف روزبهروز دارند بیشتر به این باورنادرست رسانده میشوند که جدایی برایشان بیشتر خوشبختی میآورد تا هم سرنوشت شدن با سایر ملتها و اقوامی که تا کنون زیر نام کشوری به نام ایران زندگی میکردند. از آنسوی هیچ بعید نیست آمریکا برای حل یا سرپوش گذاشتن روی بحرانهای اقتصادی خودش جنگ تازهیی راه بیاندازد و ایران مقصد خوبی باشد برای این جنگ.
اکنون مردم مصر و تونس نشان دادند ما در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ چه باید میکردیم و نکردیم و جالب است که موسوی خود در آغاز این طرح را داد اما بعد وقتی میلیونها نفر به خیابان آمدند آنقدر شگفتزده شد که پیروزی را نزدیک و ساده دید و طرح اولیه را دنبال نکرد. دارم در مورد «تحصن در مرقد» صحبت میکنم. اگر خاطرتان باشد موسوی که انتظار نداشت مردم برای مقابله با تقلب به خیابانها بریزند گفت میرود در «مرقد» متحصن میشود. اما میلیونها نفر به خیابان ریختند و ماجرا به سمت سوی دیگری رفت.
آقای میرحسین موسوی!
اکنون چه لایقش باشی و چه لایقش نباشی، چه بخواهی و چه نخواهی، سرنوشت کشوری در دستان توست. تنها تو هستی که هنوز میتوانی کاری صورت دهی و نور امید در دلها برافروزی، دادن بیانیه، حتا دعوت به راهپیمایی دیگر نمیتواند کاری صورت دهد. میبیند حتا مشروعترین در خواستها هم با پاسخ منفی روبهرو میشود. به نظر میرسد شما و آن شیخ شجاع مهدی کروبی تنها کاری که میتوانید بکنید این است که به خیابان بیاید و تحصن کنید. بیشک حلقهی اولیه دوستان و بستگان و آشنایانتان با شما خواهند آمد دیگر ۷۲ نفر که همراه دارید؟! بروید در یکی از میدانهای شهر، میدان آزادی، میدان انقلاب یا میدان کاج (سعادت آباد) چادر بزنید و تحصن کنید. ممکن است جان خود را بر سر این کار بگذارید. اما گمان نمیکنم اکنون بعد از آن که صدها جوان رشید و رعنا جانشان را برای دفاع از «رای که به تو» داده بودند از دست دادند، دهها هزار جوانی که در سال شصت تحت تاثیر سخنرانیهای تو به جبهه و جنگ رفتند و جان باختند، تو به فکر جان خود باشی… از جان مردمان نیز بیم نداشته باش که این مرگ تدریجی و هرروزه بدترین سرنوشت است. اگر کاری صورت نگیرد زندگی در انتظار مردم نیست مرگ خفت بار است. بیش از یک میلیون عراقی کشته شدند و خفت تحت اشغال بودن کشورشان را نیز تحمل کردند در صورتی که اگر رژیم صدام توسط خود مردم ساقط شده بود هم تعداد کشتهها کمتر بود هم کشورشان توسط نیروی بیگانه اشغال نمیشد.
شاید ۲۵ بهمن مناسبترین روز برای این کار باشد و شاید روز دیگری با بررسی دقیقتر محل و گردآوری همراهان بیشتر اما اگر بیرون بروید و در جایی تحصن کنید شک نکنید کانون و جبههی جدیدی میگشاید و این بنبست مبارزه را شکسته و فصل جدیدی میگشاید. همهی انسانها روزی میمیرند اما انسانهای کمی هستند که مرگشان میلاد هزاران جان تازه است برخیزید کاری کنید که مرگ و زندگی در آن حیات است و زندگی کاری که شکست ندارد به تمام پیروزی ست.
پایاپیوند
11 فوریه 2011 در 18:07 · Filed under سیاسی ·برچسب مهدی کروبی, میرحسین موسوی, ۲۵ خرداد, انقلاب مصر, انقلاب تونس, اپوزیسیون, جمهوری اسلامی, جنبش سبز
همان طور که انتظار میرفت مجوزی صادر نشد و خانهی مهدی کروبی محاصره شده و تهدید و فشارها بالاگرفت و حکومت نظامی نظامیتر شد. اما هنوز ۲۵ بهمن نیامده اولین ثمرهی این درخواست بسته شدن بازوبند سبز بر بازوی انقلابیون مصر بود و بار دیگر نام جنبش مردم ایران در جهان سر زبانها افتاد و مردم دنیا به جای مقایسه انقلاب مصر و تونس، چنانکه جمهوری اسلامی میخواهد، با انقلاب بهمن آن را با جنبش اخیر مردم ایران مقایسه میکنند و تداوم و گسترش آن در کشورهای دیگر میدانند. از سوی دیگر با ندادن مجوز راهپیمایی چهرهی تاریک ولیفقیه حقهباز بیش از پیش افشا شد و مردم مصر و تونس با وضوح بیشتری دیدند که خامنهای و احمدینژاد دشمنان انان هستند و اجازهی برگزاری راهپیمایی به سود مردم آنکشورها را نمیدهند.
بیشک جنبش مردم ایران درسهایی برای مردم مصر و تونس داشت اما جنبش مردم مصر درس بزرگی برای ما داشت و کاری را که باید در ۲۵ خرداد انجام میدادیم انجام ندادیم. روزی که ۳ میلیون مردم به خیابان آمدند روزی بود که موسوی و کروبی باید در میدان آزادی تحصن میکردند و از مردم میخواستند در میدان بمانند کاری که مردم مصر انجام دادند. اگر یک سوم جمعیت هم میمانند و یک میلیون نفر در میدان آزادی حضور خود را حفظ میکرد بسیار بعید بود که رژیم بتواند سرکوب کند. رفتن مردم به خانهها و آمدنشان در روزهای بعد موجب شد وقتی خامنهای فرمان جلوگیری از راهپیمایی را صادر کرد در ۳۰ خرداد عملا راهپیمایی شکل نگیرد اما اگر مردم در میدان باقی مانده بودند احتمالا نتایج بسیار بهتری بهدست میآمد و ممکن بود حداقل دولت احمدینژاد سقوط میکرد.
هر چند بعدا تعدادی از دانشجویان و روشنفکران برای روز ۱۳ آبان این درخواست را در اینترنت منتشر کردند که مردم در خیابان بمانند اما دیگر فرصت از کف رفته بود و شدنی نبود چون اصل آن است که مردم فرصت تجمع میلیونی پیدا کنند و این فرصت را در ۲۵ خرداد پیدا کردند و از کف دادند. از کف دادن آن فرصت حاصل راسترویی و مسامحه کاری رهبری جنبش در درون نظام، موسوی و کروبی و چپرویی و ندانمکاری اپوزیسیون خارج از نظام بود. موسوی و کروبی این پندارنادرست را داشتند که خامنهای و احمدینژاد در مورد خواست مردم عقبنشینی میکنند و بعد هم که سرکوب صورت گرفت با صدور بیانیههای بیبو و خاصیت جنبش را به بی تحرکی و طولانیمدتشدگی سوق دادند در صورتی که وقتی مردم پاشنهها را ورمیکشند و به خیابان میآیند باید همانطور به حرکت روبهجلو ادامه دهند وگرنه جنبش فروپاشیده و مضمحل میشود. اشتباه چپروانه در اپوزیسیون هم این بود که به جای درخواستهای معقول و شدنی مانند ماندن در خیابان و نرفتن به خانهها. درخواستهای عجیب و غریبی مانند بیحجاب آمدن زنان یا تسخیر صدا و سیما و اوین را میداند!
منظور از نقد موسوی و کروبی یا اپوزیسیون و چپروییها و راستروییها عقدهکشایی و محکوم کردن این و آن نیست بلکه صرفا درس تاریخی گرفتن است. اکنون با ابتکار خوب و قابل تقدیر موسوی کروبی موضوع ۲۵ بهمن و راهپیمایی مردم مسئله روز شده است. بعید میدانم که راهپیمایی عظیمی شکل بگیرد و جمعیت آنقدر بیایند که بتوانند به خانهها نروند اما به هر حال باید منتظر چنین روزی باشیم و تمام تلاش خود را بکنیم در ۲۵ بهمن مردم به خیابان بیایند و موجتازهیی از حضور مردمی در خیابان ایجاد شود. جمهوری اسلامی به هر حال در سراشیبی سقوط قرار دارد و این ثبات نسبی کاملا شکننده است. تنها ارادهیی قوی برای شکستن رخوت کنونی کافی است تا ان را بشکند. مردم قهرمان تونس و مصر نشان دادند اگر نیروهای اپوزیسیون بتوانند وحدت کنند و برنامهی متحد عملی برای شکستن سد دیکتاتوری داشته باشند بیشک موفق خواهند شد.
۲۵ بهمن در راه است اما روزهای بیشمار دیگری هم در پی آن خواهد آمد فرصتهای تاریخی خلق میشوند و اگر از آنها درست استفاده نشود به هدر میروند و فقط تاسف آن باقی میماند. امیدوارم روزهای آینده روزهایی باشد که لبخند شکوهمند حرکت بهسمت آزادی دوباره بر لبهای مردم ایران بشکوفد.
پایاپیوند
6 فوریه 2011 در 20:11 · Filed under سیاسی ·برچسب مهدی کروبی, میرحسین موسوی, ۲۵ بهمن, جنبش سبز
حرکت موسوی و کروبی برای درخواست مجوز برای راهپیمایی در ۲۵ بهمن بیشک حرکت بسیار درستی است و خردهگیرانی که نظر به عیب میکنند و میگویند مجوز گرفتن از حکومتی سراسر وقاحت و جنایت کار بیهودهیی است و احتمالا مشروعیت دادن به آن است فراموش میکنند که مرحلهی کنونی از جنبش مردم مرحلهیی نیست که مردم در خیابان باشند بعد مجوز گرفتن عقبنشینی محسوب شود. پاسخ به این سوآل که «آیا با رهبری موسوی و کروبی میشود امیدی به بهبود اوضاع داشت؟» شاید منفی باشد اما وقتی گزینهی دیگری در میان نیست پرسش اساسیتر این است که «چه باید کرد؟» اپوزیسیونی که موسوی و کروبی را جزیی از جمهوری اسلامی میداند که به عنوان مانعی برای انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی عمل میکنند در این یک سال گذشته که عملا تظاهرات در داخل کشور صورت نگرفت و موسوی هم جز بیانیه دادن کاری نکرد و کروبی هم فقط کتک خورد و به خانهاش حمله شد و کاری صورت نداد فرصت این را داشتند که رهبری مبارزات مردم ایران را به دست بگیرند اما به هر حال این کار را نکردند یا نتوانستند یا نخواستند یا اینقدر درگیر دعواهای بین خودشان بودند که فرصت هیچ اتحاد عملی به دست نیامد!
به هر حال ۲۵ بهمن موسوی و کروبی درخواست مجوز کردهاند. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی هیچ بهانهیی برای صادر نکردن این مجوز وجود ندارد. مجوز ندادن به این راهپیمایی که برای وحدت با مبارزات مردم مصر و تونس است به خوبی و درستی چیزی را که البته هم ما هم تمام جهان میداند یک بار دیگر نشان میدهد. جمهوری اسلامی و باند کودتاچی حاکم هواداری در ایران ندارد و اگر لحظهیی چماق و گلولهاش را بردارد میلیونها نفر به خیابانها خواهند ریخت.
دوستان خارج کشور بهجای بهانه تراشی و محکوم کردن موسوی و کروبی به حمایت از مردم ایران و راهپیمایی ۲۵ بهمن بپردازند و در سراسر جهان حمایت مردم ایران را از انقلاب مصر و تونس و مبارزات مردم ایران نشان دهند. ما باید دست در دست آزادیخواهان سراسر منطقه با جنگ دیکتاتورهای برویم دیکتاتورهایی که مانند خامنهای ادای مبارزه با آمریکا را دارند یا دیکتاتورهایی مانند مبارک که دوست و شریک آمریکا در منطقه است و از آمریکا سالانه میلیاردها دلار کمک نقدی دریافت میکند. ما ایرانی، ترک، عرب، کرد یا هر ملیت دیگری باید متحد و یک پارچه علیه دیکتاتوری به پا خیزیم و بدانیم کشور مستقل آزاد در میان کشورهای دیکتاتوری معنا ندارد. خمینی میخواست انقلاب خونریز اسلامی را صادر کند ما نیازی به صدور آزادیخواهی برابریطلبی نداریم که هر انسانی خود آزاد و برابر به دنیا میآید و اگر زور و فشار و باورهای نادرست نباشد آزادیخواه و برابرطلب است ما فقط باید دست دوستی دراز کنیم و بگویم خاورمیانهیی آزاد میخواهیم همهی دیکتاتورها باید به زبالهدانی تاریخ بروند. عصر عصر آزادی و برابری است عصر شوونیسمهای ملیگرا، عصر دینداران تروریست، عصر پادشاهان مخبط که با شیهه اسب به فرمانروایی برسند، نمایندههای و سایههای خدا روی زمین به پایان رسیده است عصر عصر انسان است. انسان آزاد انسان برابر انسانی که زمین را آباد میخواهد و خاک را سبز.
۲۵ بهمن از انقلاب تا آزادی در سراسر ایران و جهان حمایت خود را از انقلاب برای آزادی فریاد میکنی.
پایاپیوند
30 ژانویه 2011 در 18:12 · Filed under سیاسی ·برچسب مصر, وهابیون, یمن, آزادی بیان, ایران, برابری, تونس, جمهوری اسلامی, جنبش سبز, شیعیان, عدالت اجتماعی
آنچه امروز در تونس و مصر میبینیم شباهت بسیار زیادی با انقلاب و خیزشی است که دو سال پیش در ایران شعلهور شد و جهان را در شگفتی فرو برد و اکنون تونس و یمن و مصر و به زودی عربستان و سایر کشورهای منطقه را فراخواهد گرفت.
آنچه در مصر دارد اتفاق میافتد علیرغم تفاوتهای ظاهری بسیار بین «حکومت مصر» و «جمهوری اسلامی» شباهتهای بسیاری با جنبشی که جنبش سبز نامیده شد، دارد دیدن تفاوتها و شباهتها بین انقلابی که در مصر در جریان دارد و جنبش مردم ایران و تفاوتها و شباهتهای حکومتهایشان درسهای بزرگی برای ما دارد. تفاوتهایی که بین حکومت مصر و جمهوری اسلامی وجود دارد نشان میدهد این تفاوتها نمیتواند موجب خوشنودی و عدم رضایت مردم در این کشورها باشد و مانع انقلاب و اعتراضشان بشود.
«حکومت مصر» حکومتی هم سو با غرب و آمریکاست در حالی که «جمهوری اسلامی» حکومتی است که ادعای مبارزه با آمریکا را دارد. این بهخوبی نشان میدهد هم سو بودن با آمریکا نمیتواند موجب شود کشوری دارای حکومتی دموکراتیک و با سطحی از عدالت اجتماعی و عدم فساد اداری و نابرابری روبهرو باشد. حکومتهای همسو با آمریکا و سرمایهداری جهانی تنها از این امتیاز برخوردار هستند که نقض حقوق بشر در این کشورها عمدتا لاپوشانی میشود تا این که دیگر کار به جایی میکشد که مردم به جان آمده به خیابان بریزند و آش آنقدر شور شود که نتوان کتمانش کرد.
نقطهی اشتراک بین حکومتهای مصر و تونس و ایران با تمام اختلافات شکلی که دارند در یک چیز است «دیکتاتوری» و فقر و فاقهی گسترده و نبودن عدالت اجتماعی و حداقل برابریهای ممکن اینها همه به هم گره خوردهاند. یعنی جایی که دیکتاتوری باشد حتما نابرابری شدید اجتماعی هم هست. نقطهی مشترک بین حکومتهای مورد اعتراض به ما درس میدهد که مهمترین چیزی که باید روی آن انگشت بگذاریم و عامل وحدتبخشمان بشود چیست: آزادی و برابری.
مردم مصر، تونسیها و ایرانیها و یمنیها و عربها و کردها و ترکها و همهی مردمی که امروز در خاورمیانه به پا خواستهاند از فقر و بی عدالتی و خفقان به جوش و خروش آمدهاند و آزادی و برابری و کرامت انسانی میخواهند و این باید نقطهی وحدت بخش آنان باشد.
امروز چیزی که همهی ما را در ایران و در منطقه از شمال آفریقا تا آسیای میانه میتواند حول مطالبهیی مشخص گرد آورد آزادی و برابری است. این خواستی مشترک است تاکید روی خواستهای ملیگرایانهی افراطی و گاه نژادپرستان و از گور درآوردن دعواهای هزار سال و دشمن را عوضی گرفتن خواستی ست که از خامنهای تا مبارک بر آن اصرار دارند. ملیگرایان افراطی مانند اسلامگرایان بنیادگرا عاملی را عامل وجدت میشمارند که عامل تفرقه است.
اسلام به چند دلیل نمیتواند عامل وحدت در بین ایرانیان و در بین مردم منطقه باشد. یکی برای آن که در این منطقه علاوه بر این که معتقدین به سایر ادیان وجود دارند، سکولارها و بیدینها هم روز به روز رو به فزونی دارند. دوم این که اسلام آنقدر شاخه شاخه شده است که مذاهب مختلف آن، گاه دشمنی که با سایر مذاهب اسلامی دارند با بیدینان و معتقدین به سایر ادیان ندارند.مثلا دشمنی بین شیعیان و وهابیون به مراتب عمیقتر ا از دشمنی آنان با سایر ادیان یا با بیدینان است. اما به هر حال اکثریت مردم منطقه مسلمان هستند و این واقعیتی است که نمیتوان نادیده انگاشته شود. مشی وحدتبخش سکولاریسم است یعنی جدایی دین از حکومت این میتواند مردم منطقه را وحدت ببخشد. مبارزهی افراطی با عقاید دینی حاصلی ندارد جز رشد بنیادگرایی مذهبی. چیزی که باید نوک حملهی مبارزه باشد نه اسلام که اسلام سیاسی و خواهان حکومت است. مبارزهی افراطی با اسلام که به مبارزه با مسلمانان کشیده میشود تنها و تنها یک ثمر دارد و آن هم گسترش بنیادگرایی و تروریسم اسلامی است. چیزی را که باید در بین مردم ایران و سایرم ملتهای منطقه رواج داد و نهادینه کرد «آزادی بیان» و «سکولاریسم» است. برای این کار روشنفکران بدون این که سانسور حکومتی بالای سرشان باشد باید مسئولانهتر بیانی را انتخاب کنند که ضمن جریحهدار نکردن احساسات قومی مذهبی آنان را به فکر فرو برده نقدی عمیق از مذهب در ذهنشان جا بیاندازد.
اسلامگرایی و اسلامستیزی هر دو مانع وحدت بین ایرانیان و بین مردم منطقه میشود. اسلامستیزی وقتی شکلی بهخود میگیرد که تداعی جنگ صلیبی دارد و به جنگ کشورهای ثروتمند علیه فقرا شبیه میشود نتیجهیی جز این در بر ندارد که مسلمانان به سمت بنیادگرایان کشیده شده یا رضایت به حکومتهای جبار کنونی بدهند زیرا میترسند با سقوط این حکومتها اسلامستیزی دیگر جایی برای حیات آنان باقی نگذارد.
ملیگرایی چه در بیان ایرانیانی که خود را تافتهیی جدا بافته از مردم منطقه میدانند و دعواهای مربوط به هزار و چهارصدسال پیش را از گور بیرون میآورند و مسئلهی امروز میکنند یا عربهایی که نژادپرستانه بر طبل عربیت میکوبند اینها هیچکدام نمیتواند برای مردم کشورها منطقه رفاه و آزادی و برابری بیاورد و طرفا بر طبل دشمنیها میکوبد. اروپائیان علیرغم جنگ خونینی که همین نیمقرن پیش داشتند و کشوری مانند فرانسه توسط آلمان اشغال شد و بمبارانهای انگلیس تمام آلمان را با خاک یکسان کرد میلیونها نفر در کشورهای مختلف اروپایی توسط یکدیگر به قتل رسیدند اما امروز تمام ان کشورها تحت پرچمی واحد گرد هم آمدهاند بعد حالا گروهی در ایران میخواهند انتقال حملهی اعراب در هزار و چهارصدر سال پیش را بگیرند!
ما ایرانیها در کنار سایر مردم منطقه باید برای آزادی و برابری و رفاه و پیشرفت مبارزه کنیم و دست دوستی با مردمی که برای آزادی مبارزه میکنند دراز کنیم. فرقی بین «مبارک» و «خامنهای» نیست پس نباید ما هم بین خود تفاوت قایل شویم. دشمن ما دیکتاتوری است علیه دیکتاتوری متحد شویم.
مرتبط
تحولات مصر از نگاه فارسیزبانان
پایاپیوند
7 ژانویه 2011 در 18:16 · Filed under جامعه, سینما و تلویزیون ·برچسب فرزاد کمانگر, مهدی یحیینژاد, مهران مدیری, ماهواره, مجید توکلی, محمد رسولاف, محمدرضا شجریان, نسرین ستوده, آلت تناسلی, آزادی بیان, بالاترین, جمهوری اسلامی, شهرام همایون, شیوا نظرآهاری, علی صارمی
پایاپیوند