هم شرقی، هم غربی، جمهوری ایرانی

انقلاب ۱۳۵۷ مردم ایران انقلاب «نفی» بود. مردم می‌دانستند، به روشنی و به درستی می‌داستند، که «چه نمی‌خواهند» اما دریغ و درد که نمی‌دانستند «چه می‌خواهند». هنگامی که می‌گفتند:«نه شرقی»، «نه غربی» نه عشق بی‌خرد شرق را می‌خواستند نه خرد بی‌عشق غرب را، نه آزادی بی‌عدالت غرب را، نه عدالت بی‌آزادی شرق را. اما نمی‌دانستند چه می‌خواهند برای همین به چه رسیدند به «جمهوری اسلامی» که نه شرقی بود نه غربی هیچ نبود. نظامی درآمده از تاریک‌ترین قرون اعصار برای به بردگی کشیدن «عشق شرق» و «عقل غرب». جمهوری جنایت، فساد، تباهی، جمهوری‌ای که از مستنبدترین دیکتاتوری‌ها مستنبدتر بود و ضد «جمهور» بود، ضد «انسان». جمهوری که نه سادگی و صفای سنت را داشت نه ترقی و رشد مدرنیته، فرزند نامشروعی که نه «خدا» داشت نه «شیطان».
اما جنبش سبز مردم ایران جنبش «مثبت» است. جنبش «نفی» نیست. جنبشی است که دشمن خویش را به آغوش می‌کشد، آب می‌نوشاند لباس مبدل می‌پوشاند، تا از معرکه برهاند. جنبش «مرگ» نیست جنبش «زندگی» است. کینه‌ورز و گذشته‌گرا نیست، بخشنده و آینده‌گراست. جنبش زندگی است. جبنش شور است و بالندگی. این جنبش «عشق شرقی» را در «عقل غربی» در هم می‌آمیزد تا «جمهوری انسانی» بنا کند. از غرب «عقل» اش را می‌گیرد و به آن روح عاشقانه‌ی شرقی را می‌دمد تا هم «شرق» را از نکبت بی‌خردی برهاند و هم «غرب» را با عشق و انسان آشنا کند. غربی که در فردیت انسان جزیره شده است، به ماه می‌رود، در ماه گام می‌زند اما خورشید عشق در خانه‌های‌اش محبوس شد است. سگ جای آدمی را گرفته است. بهترین و محبوبترین و عاشقانه‌ترین لحظه‌های خود را با سگان و سموران و گربه‌ها… به اشتراک می‌گذارند که انسان را گرگ انسان می‌دانند. و شرق که «عقل» در آن غروب کرده است و «عشق» در آن یعنی بمب به خود بستن و جان خود و انسان‌های دیگر را با وهم بهشتی دوزخی به آتش کشیدن. «جمهوری ایرانی» اما از سلاله‌ی دیگری است. عشق به انسان در کنار عقل انسانی می‌نشیند تا جهانی بنا کند که دو بال دارد عشق و عقل. در جمهوری ایرانی فرد و اجتماع یکی می‌شود، به سود فرد به سود اجتماع. کسی از کسی نمی‌شنود که: «مراقب خودت باش» که عشق یعنی مراقبت از معشوق نه مراقبتش را به خود سپردن. کسی از کسی نمی‌شنود که:«این مسئله‌ی من نیست، مسئله‌ی توست» که «مسئله» یک انسان مسئله‌ی تمام بشریت است. این جمهوری در عین حال غربی هم هست. عقل بر آن حکومت می‌کند نه بی‌خردی. عقلی که به اختیار در پای «عشق» خود را قربانی می‌کند و «عشق» در کالبد انسانی عاقل جریان دارد. جمهوری ایرانی، هم غربی است هم شرقی، هم عاقلانه است هم عاشقانه، انسانی است؛ که انسان هم قلب دارد هم مغز. انسان غربی راضی می‌شود برای آن که لایه‌ی کَره‌ی که روی نان‌اش می‌مالد اندکی ضخیم‌تر شود خون انسان‌های دیگر به زمین ریخته شود و انسان شرقی حاضر است تمام جهان را در آتش خشم خود بسوزاند برای عشق به خدا یا شیطانی موهم. عقل خویش را ذایل می‌کند و انسانیت خود را زیر پا می‌نهد تا ذوب شود در ولایت این و آن. اما انسان هم قلب دارد هم مغز. انسان بدون قلب، هوش‌مندترین مغزها هم که داشته باشد دل اتم را می‌شکافد تا جان هزاران و صدها هزار انسان را در لحظه‌ای بستاند، طبیعت را که مادر اوست به نابودی می‌کشاند تا دلاری بر دلارش بیافزاید و صفری بر موجودی حسابش اضافه کند. انسان بدون مغز، پر شورترین قلب‌ها را هم که داشته باشد کودک خود را بمب می‌بندد به خاکستر می‌نشاند به وعده‌ی سایه‌ی طوبایی موهوم که زندگی برای‌اش با مرگ آغاز می‌شود و پس از مرگ معنا می‌هد. انسان نیاز به قلب دارد و مغز. و اکنون چشمان ندا به انسان غربی می‌گوید می‌توان عاشق بود و خردمندانه برای نجات دشمنت از منجلاب جان داد بی‌آنکه جان کسی را ستاند. به انسان شرقی می‌گوید می‌توان انسان بود خردمند، مدرن بود، این‌زمانی زندگی را طلب کرد پیش از مرگ.
انسان غربی جزیره است انسان شرقی قطره‌ی در اقیانوس اما انسان نه جزیره است نه قطره، انسان افتراق دارد در عین اتفاق. انسان نه مورچه‌ای است غریزه‌وار حل شده در جمع نه عقابی تک رو در آسمان. انسان، انسان است و بدیلی در طبیعت ندارد. انسان صاحب عقل است و عشق و «جمهوری ایرانی» بنا دارد انسان عاقل و عاشق را که بر سرنوشت خویش حاکم است به جهانیان بنمایاند غرب را از خواب عقل و شرق را از جهل عشق برهاند و طرحی نو دراندازد. ما می‌تواینم زیرا هم خرد غربی را داریم هم عشق شرقی را که چهارراه تمدن بوده‌ایم. ما «جمهوری ایرانی» می‌خواهیم و سیزده آبان به خیابان‌ها می‌رویم تا فریاد زنیم. «هم شرقی، هم غربی، جمهوری ایرانی»، جمهوری انسانی. انسانی که نفی نمی‌کند طلب می‌کند. مرگ نمی‌خواهد اهل زندگی است. عشقانه عاقل است، عاقلانه عاشق است. پس وعده‌ی ما سیزده آبان خیابان‌های تهران و ایران و همه‌ی جهان با شعار «هم شرقی، هم غربی، جمهوری ایرانی»
پی‌نوشت:
مسلما این «عشق» و «خرد»، «عدالت» و «آزادی» توآمان را خواستند انحصار به ایرانیان در جنبش اخیر ندارد و سال‌هاست به‌خصوص بعد از فروپاشی شوروی و سپری شدن سال‌های پرتب‌وتاب آن در کشورهای مختلف در سراسر جهان از شرق و غرب تا شمال و جنوب هواخواهانی پیدا کرده است و دارد به فکری جهانی تبدیل می‌شود.

ارسال به: Balatarin::Donbaleh::100C::oyax::Mohandes::Del.icio.us::Friendfeed::Twitthis::Facebook::Addthis to other::Subscribe to Comments Feed::Subscribe to Feed

17 دیدگاه »

  1. علی.ق said

    پیشنهادت عالیه

  2. poyandeh said

    بلوا حان: دمت گرم، عالی بود.
    عبید زاده

  3. ایرانی said

    درود بر شما

  4. شهرام said

    بسيار زيبا نوشتي، درود بر تو. همه با هم پيش بسوي پايه گذاري جمهوري ايراني در آغاز هزاره سوم ميلادي

  5. balva said

    از لطف دوستان متشکرم. از دل بیرون آمده است که بر دل‌های پرشور و پاک شما می‌نشیند.

  6. ناشناس said

    آفرین. بسیار زیباو شاعرانه بود. همچنین نگاه مردم شناسی و جامعه شناسی نیز در آن لحاظ شده بود. ضمن انکه در غرب امروزی بسیاری از مردم به خرد و عشق تو امان باور دارند.

  7. dariush said

    نه شرقی نه غربی
    دولت سبز ملی

    • balva said

      نه شرقی، نه غربی تاکنون برای مردم ایران به معنای فصل مشترک بدی‌های شرق و غرب بوده است و دادن منافع کشور به شرق و غرب برای حفظ خود. معلوم نیست دولت سبز اگر ملی است چرا باید شعار نه شرقی، نه غربی بدهد در حالی که منافع ملی حکم می‌کند که ایران آزاد و متکی به رای مردم به شرق و غرب رابطه داشته باشد. ضمنا شما باید مشخص کنید چگونه می‌توان در حکومتی سیاه دولتی سبز تشکیل داد؟

  8. sad said

    ??????????چرا فک می کنین غربی ها همه این طور هستن؟
    احتمالا غرب رو از چشم جلال الاحمد می بینین
    ولی من دوستان امریکایی که دارم..همه با یان چیزی که شما میگین متفاوت هستن
    بر عکس
    به نظر من
    ایرانی ها بیشتر منفعت منطقی گرا هستن ..با اینکه تعمیم دادن درست نیست

    • balva said

      منظور من تصویر کلی از غرب و شرق بود. ایرانی‌های در ایران سی سال به موجودات بی‌هویت عجیبی تبدیل شده‌اند. که خوش‌بختان روح آزادی‌خواهی در آنان دمیده شده است و جان به کف گرفته‌اند تا آزاد شوند از نظامی که آنان را از انسانیت توهی کرده بود. به هر حال موضوع به ایران برنمی‌گردد در غرب و شرق و شمال و جنوب انسان‌ها دارند تجدید نظر می‌کنند به راهی که آنان را دارد به پرتاگاه می‌برد.

  9. […] «نه شرقی، نه غربی، دولت سبز ملی» است. قبلا در مقاله‌ی «هم شرقی، هم غربی، جمهوری ایرانی» بخش اول این شعار مورد تحلیل قرار گرفت. این نوشتار به […]

  10. […] مرتبط هم شرقی، هم غربی، جمهوری ایرانی میرحسین عزیز ما تا آخر با تو بودیم تو تا کجا با ما هستی؟ […]

  11. […] اکتبر 26, 2009 روی 18:19 · طبقه بندی شده زیر حقوق انسانی, سیاسی ·برچسب‌دار لبنان, مهدی خزعلی, ایران, جنبش سبز, عزه نامه‌ی مهدی خزعلی به میرحسین موسوی در مورد شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» دست‌مایه‌ای برای نوشتن مطلب در این باره در وب‌لاگ‌ها شد.(۱) این نامه نکات مثبت و منفی دارد. راستش را بخواهید شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» شعار خوبی نبود. و با روح جنبش سبز در تضاد است. از این نظر حق با آقای خزعلی است اما بقیه نظرات آقای خزعلی به‌خصوص در مورد اسرائیل و مقایسه آن با آفریقای جنوبی یکسره غلط است. «نه غزه، نه لبنان» این شعار با روح کلی جنبش سبز و منطق آن در تضد است. جنبش سبز جنبشی انسانی و صلح‌طلب و آزادی‌خواه است و برای همین از تمام آزادی‌خواهان جهان می‌خواهد که به آن کمک کنند و این جنبش را در راستای تمام جنبش‌های آزادی‌خواهان می‌داند. برای همین است که هنرمندان، نویسندگان، برندگان جایزه‌ی نوبل در سراسر جهان از این جنبش حمایت می‌کنند. اگر قرار بود «جنبش سبز» جنبشی ملی‌گرایانه با منافع کور ملی و علیه سایر ملت‌ها باشد حمایت از آن کاری صلح‌طلبانه و آزادی‌خواهانه نبود. همان‌طوری که «ما» انتظار به حق داریم که اروپا و آمریکا و سایر کشورها از جنبش سبز مردم ایران برای آزادی حمایت کنند ما هم باید در کنار سایر ملت‌ها که برای «آزادی» و «حقوق انسانی»‌شان مبارزه می‌کنند باشیم. آقای خزعلی به‌درستی شعر سعدی را آورده‌اند شعری که به عنوان سندی از زبان فارسی در فضاپیمایی پایونیر قرار گرفت و اکنون از منظومه‌ی شمسی خارج شده است. بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار البته مسلما این به معنای تایید سیاست‌های «جمهوری اسلامی» در مورد «فلسطین» و «اسرائیل» نیست و اتفاقا در بخش پایانی آقای خزعلی به‌درستی این سیاست را هم نقد می‌کنند. اما اشتباه آقای خزعلی در این مورد نگاه غلطی است که به «اسرائیل» و «فلسطین» دارد و در واقع خواهان نابودی اسرائیل به عنوان کشور است که همان سیاست اعلام شده‌ی احمدی‌نژاد است. سیاست درست و اصولی حمایت از تشکیل دو کشور مستقل «فلسطین» و «اسرائیل» در کنار یک‌ دیگر است. جانم فدای ایران «جنبش سبز» جنبش زندگی است جنبش جان دادن نیست. چه برای «اسلام» چه برای «ایران». عصر فنا شدن و زندگی جاودان را پس از مرگ صاحب شدن و جان را فدای این و آن کردن به سر آمده است. عصر عصر زندگی است. طی این سی‌سال «جمهوری اسلامی» با شعارهای شهادت‌طلبانه و «جانم فدای رهبر» جان هزاران انسان را در جنگی کور و بی‌هدف گرفت. جنگی که به سادگی می‌شد از بروز آن جلوگیری کرد و به‌سادگی و با دیپلماسی موفق می‌شد سریعا به صلح رسید اما با شعارهای استشهادی! برای حفظ نظام و سرکوب مخالفان برطبل جنگ کوبیدند. «ما» جانمان را فدای هیچ چیز نمی‌کنیم چون چیزی بالاتر از جان آدمی نیست. «ما» برای «صلح» و «آزادی» مبارزه می‌کنیم حال اگر در این راه «جان» خود را بدهیم این خواست ما نیست این تحمیل «مرگ» بر «جنبش زندگی» است. راه سوم راه سوم همان راه جنبش سبز است. راهی که آزادی و صلح می‌خواهد و زندگی مسالمت‌آمیز با شرق و غرب و شمال و جنوب. ژاندارم منطقه نمی‌خواهد باشد. قصد جنگیدن با کسی را هم ندارد. برای مردم آزادی‌خواه فلسطینی و اسرائیلی که هر دو اسیر نیروهای تندروی خود هستند نیز احترام قایل است و همکاری مدنی می‌کند برای این که منطقه در صلح و آرامش باشد و از صلح‌طلبان اسرائیلی و فلسطینی که خواهان به رسمیت شناختن دو کشور مستقل هستند حمایت می‌کند. شعاری هم در روز قدس داده شد که از همه نظر اصولی بود شعار این بود: چه ایران، چه غزه کشتن مردم بسه. روز ۱۳ آبان در راه است تا مردم پرخروش با شور و شعور در خیابان‌ها آزادی را فریاد بزنند با شعاری مانند: هم شرقی، هم غربی، جمهوری ایرانی […]

  12. […] اکتبر 26, 2009 روی 18:19 · طبقه بندی شده زیر حقوق انسانی, سیاسی ·برچسب‌دار لبنان, مهدی خزعلی, ایران, جنبش سبز, عزه نامه‌ی مهدی خزعلی به میرحسین موسوی در مورد شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» دست‌مایه‌ای برای نوشتن مطلب در این باره در وب‌لاگ‌ها شد.(۱) این نامه نکات مثبت و منفی دارد. راستش را بخواهید شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» شعار خوبی نبود و با روح جنبش سبز در تضاد است. از این نظر حق با آقای خزعلی است اما بقیه نظرات آقای خزعلی به‌خصوص در مورد اسرائیل و مقایسه آن با آفریقای جنوبی یکسره غلط است. «نه غزه، نه لبنان» این شعار با روح کلی جنبش سبز و منطق آن در تضاد است. جنبش سبز جنبشی انسانی و صلح‌طلب و آزادی‌خواه است و برای همین از تمام آزادی‌خواهان جهان می‌خواهد که به آن کمک کنند و این جنبش را در راستای تمام جنبش‌های آزادی‌خواهان می‌داند. برای همین است که هنرمندان، نویسندگان، برندگان جایزه‌ی نوبل در سراسر جهان از این جنبش حمایت می‌کنند. اگر قرار بود «جنبش سبز» جنبشی ملی‌گرایانه با منافع کور ملی و علیه سایر ملت‌ها باشد حمایت از آن کاری صلح‌طلبانه و آزادی‌خواهانه نبود. همان‌طوری که «ما» انتظار به حق داریم که اروپا و آمریکا و سایر کشورها از جنبش سبز مردم ایران برای آزادی حمایت کنند ما هم باید در کنار سایر ملت‌ها که برای «آزادی» و «حقوق انسانی»‌شان مبارزه می‌کنند باشیم. آقای خزعلی به‌درستی شعر سعدی را آورده‌اند شعری که به عنوان سندی از زبان فارسی در فضاپیمایی پایونیر قرار گرفت که سال‌هاست از منظومه‌ی شمسی خارج شده است. بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار البته مسلما این به معنای تایید سیاست‌های «جمهوری اسلامی» در مورد «فلسطین» و «اسرائیل» نیست و اتفاقا آقای خزعلی، در بخش پایانی نامه‌ی‌شان، به‌درستی این سیاست را هم نقد می‌کنند. اما اشتباه آقای خزعلی در این مورد نگاه غلطی است که به «اسرائیل» و «فلسطین» دارد و در واقع خواهان نابودی اسرائیل به عنوان کشور است که همان سیاست اعلام شده‌ی احمدی‌نژاد است. سیاست درست و اصولی حمایت از تشکیل دو کشور مستقل «فلسطین» و «اسرائیل» در کنار یک‌ دیگر است. جانم فدای ایران «جنبش سبز» جنبش زندگی است جنبش جان دادن نیست. چه برای «اسلام» چه برای «ایران». عصر فنا شدن و زندگی جاودان را پس از مرگ صاحب شدن و جان را فدای این و آن کردن به سر آمده است. عصر عصر زندگی است. طی این سی‌سال «جمهوری اسلامی» با شعارهای شهادت‌طلبانه و «جانم فدای رهبر» جان هزاران انسان را در جنگی کور و بی‌هدف گرفت. جنگی که به سادگی می‌شد از بروز آن جلوگیری کرد و به‌سادگی و با دیپلماسی موفق می‌شد سریعا به صلح رسید اما با شعارهای استشهادی! برای حفظ نظام و سرکوب مخالفان برطبل جنگ کوبیدند. «ما» جانمان را فدای هیچ چیز نمی‌کنیم چون چیزی بالاتر از جان آدمی نیست. «ما» برای «صلح» و «آزادی» مبارزه می‌کنیم حال اگر در این راه «جان» خود را بدهیم این خواست ما نیست این تحمیل «مرگ» بر «جنبش زندگی» است. راه سوم راه سوم همان راه جنبش سبز است. راهی که آزادی و صلح می‌خواهد و زندگی مسالمت‌آمیز با شرق و غرب و شمال و جنوب. ژاندارم منطقه نمی‌خواهد باشد. قصد جنگیدن با کسی را هم ندارد. برای مردم آزادی‌خواه فلسطینی و اسرائیلی که هر دو اسیر نیروهای تندروی خود هستند نیز احترام قایل است و همکاری مدنی می‌کند برای این که منطقه در صلح و آرامش باشد و از صلح‌طلبان اسرائیلی و فلسطینی که خواهان به رسمیت شناختن دو کشور مستقل هستند حمایت می‌کند. شعاری هم در روز قدس داده شد که از همه نظر اصولی بود شعار این بود: چه ایران، چه غزه کشتن مردم بسه. روز ۱۳ آبان در راه است تا مردم پرخروش با شور و شعور در خیابان‌ها آزادی را فریاد بزنند با شعاری مانند: هم شرقی، هم غربی، جمهوری ایرانی […]

  13. […] اکتبر 26, 2009 روی 18:19 · طبقه بندی شده زیر حقوق انسانی, سیاسی ·برچسب‌دار لبنان, مهدی خزعلی, ایران, جنبش سبز, عزه نامه‌ی مهدی خزعلی به میرحسین موسوی در مورد شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» دست‌مایه‌ای برای نوشتن مطلب در این باره در وب‌لاگ‌ها شد.(۱) این نامه نکات مثبت و منفی دارد. راستش را بخواهید شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» شعار خوبی نبود و با روح جنبش سبز در تضاد است. از این نظر حق با آقای خزعلی است اما بقیه نظرات آقای خزعلی به‌خصوص در مورد اسرائیل و مقایسه آن با آفریقای جنوبی یکسره غلط است. «نه غزه، نه لبنان» این شعار با روح کلی جنبش سبز و منطق آن در تضاد است. جنبش سبز جنبشی انسانی و صلح‌طلب و آزادی‌خواه است و برای همین از تمام آزادی‌خواهان جهان می‌خواهد که به آن کمک کنند و این جنبش را در راستای تمام جنبش‌های آزادی‌خواهان می‌داند. برای همین است که هنرمندان، نویسندگان، برندگان جایزه‌ی نوبل در سراسر جهان از این جنبش حمایت می‌کنند. اگر قرار بود «جنبش سبز» جنبشی ملی‌گرایانه با منافع کور ملی و علیه سایر ملت‌ها باشد حمایت از آن کاری صلح‌طلبانه و آزادی‌خواهانه نبود. همان‌طوری که «ما» انتظار به حق داریم که اروپا و آمریکا و سایر کشورها از جنبش سبز مردم ایران برای آزادی حمایت کنند ما هم باید در کنار سایر ملت‌ها که برای «آزادی» و «حقوق انسانی»‌شان مبارزه می‌کنند باشیم. آقای خزعلی به‌درستی شعر سعدی را آورده‌اند شعری که به عنوان سندی از زبان فارسی در فضاپیمایی پایونیر قرار گرفت که سال‌هاست از منظومه‌ی شمسی خارج شده است. بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار البته مسلما این به معنای تایید سیاست‌های «جمهوری اسلامی» در مورد «فلسطین» و «اسرائیل» نیست و اتفاقا آقای خزعلی، در بخش پایانی نامه‌ی‌شان، به‌درستی این سیاست را هم نقد می‌کنند. اما اشتباه آقای خزعلی در این مورد نگاه غلطی است که به «اسرائیل» و «فلسطین» دارد و در واقع خواهان نابودی اسرائیل به عنوان کشور است که همان سیاست اعلام شده‌ی احمدی‌نژاد است. سیاست درست و اصولی حمایت از تشکیل دو کشور مستقل «فلسطین» و «اسرائیل» در کنار یک‌ دیگر است. جانم فدای ایران «جنبش سبز» جنبش زندگی است جنبش جان دادن نیست. چه برای «اسلام» چه برای «ایران». عصر فنا شدن و زندگی جاودان را پس از مرگ صاحب شدن و جان را فدای این و آن کردن به سر آمده است. عصر عصر زندگی است. طی این سی‌سال «جمهوری اسلامی» با شعارهای شهادت‌طلبانه و «جانم فدای رهبر» جان هزاران انسان را در جنگی کور و بی‌هدف گرفت. جنگی که به سادگی می‌شد از بروز آن جلوگیری کرد و به‌سادگی و با دیپلماسی موفق می‌شد سریعا به صلح رسید اما با شعارهای استشهادی! برای حفظ نظام و سرکوب مخالفان برطبل جنگ کوبیدند. «ما» جانمان را فدای هیچ چیز نمی‌کنیم چون چیزی بالاتر از جان آدمی نیست. «ما» برای «صلح» و «آزادی» مبارزه می‌کنیم حال اگر در این راه «جان» خود را بدهیم این خواست ما نیست این تحمیل «مرگ» بر «جنبش زندگی» است. راه سوم راه سوم همان راه جنبش سبز است. راهی که آزادی و صلح می‌خواهد و زندگی مسالمت‌آمیز با شرق و غرب و شمال و جنوب. ژاندارم منطقه نمی‌خواهد باشد. قصد جنگیدن با کسی را هم ندارد. برای مردم آزادی‌خواه فلسطینی و اسرائیلی که هر دو اسیر نیروهای تندروی خود هستند نیز احترام قایل است و همکاری مدنی می‌کند برای این که منطقه در صلح و آرامش باشد و از صلح‌طلبان اسرائیلی و فلسطینی که خواهان به رسمیت شناختن دو کشور مستقل هستند حمایت می‌کند. شعاری هم در روز قدس داده شد که از همه نظر اصولی بود شعار این بود: چه ایران، چه غزه کشتن مردم بسه. روز ۱۳ آبان در راه است تا مردم پرخروش با شور و شعور در خیابان‌ها آزادی را فریاد بزنند با شعاری مانند: هم شرقی، هم غربی، جمهوری ایرانی […]

  14. […] اکتبر 26, 2009 روی 18:19 · طبقه بندی شده زیر حقوق انسانی, سیاسی ·برچسب‌دار لبنان, مهدی خزعلی, ایران, جنبش سبز, عزه نامه‌ی مهدی خزعلی به میرحسین موسوی در مورد شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» دست‌مایه‌ای برای نوشتن مطلب در این باره در وب‌لاگ‌ها شد.(۱) این نامه نکات مثبت و منفی دارد. راستش را بخواهید شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» شعار خوبی نبود و با روح جنبش سبز در تضاد است. از این نظر حق با آقای خزعلی است اما بقیه نظرات آقای خزعلی به‌خصوص در مورد اسرائیل و مقایسه آن با آفریقای جنوبی یکسره غلط است. «نه غزه، نه لبنان» این شعار با روح کلی جنبش سبز و منطق آن در تضاد است. جنبش سبز جنبشی انسانی و صلح‌طلب و آزادی‌خواه است و برای همین از تمام آزادی‌خواهان جهان می‌خواهد که به آن کمک کنند و این جنبش را در راستای تمام جنبش‌های آزادی‌خواهان می‌داند. برای همین است که هنرمندان، نویسندگان، برندگان جایزه‌ی نوبل در سراسر جهان از این جنبش حمایت می‌کنند. اگر قرار بود «جنبش سبز» جنبشی ملی‌گرایانه با منافع کور ملی و علیه سایر ملت‌ها باشد حمایت از آن کاری صلح‌طلبانه و آزادی‌خواهانه نبود. همان‌طوری که «ما» انتظار به حق داریم که اروپا و آمریکا و سایر کشورها از جنبش سبز مردم ایران برای آزادی حمایت کنند ما هم باید در کنار سایر ملت‌ها که برای «آزادی» و «حقوق انسانی»‌شان مبارزه می‌کنند باشیم. آقای خزعلی به‌درستی شعر سعدی را آورده‌اند شعری که به عنوان سندی از زبان فارسی در کاوشگر ویجر۲ قرار گرفت است و اکنون سال‌هاست (۱۹۸۱) از منظومه‌ی شمسی خارج شده است. بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار البته مسلما این به معنای تایید سیاست‌های «جمهوری اسلامی» در مورد «فلسطین» و «اسرائیل» نیست و اتفاقا آقای خزعلی، در بخش پایانی نامه‌ی‌شان، به‌درستی این سیاست را هم نقد می‌کنند. اما اشتباه آقای خزعلی در این مورد نگاه غلطی است که به «اسرائیل» و «فلسطین» دارد و در واقع خواهان نابودی اسرائیل به عنوان کشور است که همان سیاست اعلام شده‌ی احمدی‌نژاد است. سیاست درست و اصولی حمایت از تشکیل دو کشور مستقل «فلسطین» و «اسرائیل» در کنار یک‌ دیگر است. جانم فدای ایران «جنبش سبز» جنبش زندگی است جنبش جان دادن نیست. چه برای «اسلام» چه برای «ایران». عصر فنا شدن و زندگی جاودان را پس از مرگ صاحب شدن و جان را فدای این و آن کردن به سر آمده است. عصر عصر زندگی است. طی این سی‌سال «جمهوری اسلامی» با شعارهای شهادت‌طلبانه و «جانم فدای رهبر» جان هزاران انسان را در جنگی کور و بی‌هدف گرفت. جنگی که به سادگی می‌شد از بروز آن جلوگیری کرد و به‌سادگی و با دیپلماسی موفق می‌شد سریعا به صلح رسید اما با شعارهای استشهادی! برای حفظ نظام و سرکوب مخالفان برطبل جنگ کوبیدند. «ما» جانمان را فدای هیچ چیز نمی‌کنیم چون چیزی بالاتر از جان آدمی نیست. «ما» برای «صلح» و «آزادی» مبارزه می‌کنیم حال اگر در این راه «جان» خود را بدهیم این خواست ما نیست این تحمیل «مرگ» بر «جنبش زندگی» است. راه سوم راه سوم همان راه جنبش سبز است. راهی که آزادی و صلح می‌خواهد و زندگی مسالمت‌آمیز با شرق و غرب و شمال و جنوب. ژاندارم منطقه نمی‌خواهد باشد. قصد جنگیدن با کسی را هم ندارد. برای مردم آزادی‌خواه فلسطینی و اسرائیلی که هر دو اسیر نیروهای تندروی خود هستند نیز احترام قایل است و همکاری مدنی می‌کند برای این که منطقه در صلح و آرامش باشد و از صلح‌طلبان اسرائیلی و فلسطینی که خواهان به رسمیت شناختن دو کشور مستقل هستند حمایت می‌کند. شعاری هم در روز قدس داده شد که از همه نظر اصولی بود شعار این بود: چه ایران، چه غزه کشتن مردم بسه. روز ۱۳ آبان در راه است تا مردم پرخروش با شور و شعور در خیابان‌ها آزادی را فریاد بزنند با شعاری مانند: هم شرقی، هم غربی، جمهوری ایرانی […]

  15. طناز said

    من موافقم با دولتی جدید با نگرشی رو به اینده ای روشن در سایه عشق به آزادی

RSS feed for comments on this post · TrackBack URI

بیان دیدگاه